نمی دانم ...
نمی دانم ...
نمیدانم چرا اینگونه بی تاب تو ام؟
نمیدانم کدام نجوای درونی ام دائما اینگونه صدایت می زند ... ای کاش میفهمیدم تو چه کردی که من اینگونه شیفته و دلباخته تو شدم
نمی دانم ...
نمی دانم ...
نمی دانم چرا زندگی بدون وجودت اینقدر بی معنا می شود؟
نمی دانم چگونه لحظاتی را که تو در آن شریک نیستی شاد باشم
نمی دانم حتی چگونه در اندوه لحظات بی تو بودن بگریم
نمی دانم ...
نمی دانم ...
براستی تو چه کرده ای؟
کاش می دانستم ...