گاهی وقتا باور کردن سخت ترین کار می شه … ولی باید باور کرد … باور کرد که اولین جرقه برای باور زده شد
باور کرد تموم شده همه ی بی خردی ها … فکرای پوچ … آینده ای که هرگز وجود نداشت
گاهی وقتا باور کردنِ فرار از اون همه گذشته تلخ سخته … ولی فقط کافیه حسش کنی … وقتی اولین قدم رو برای رسیدن بهش پیمودی، می تونی باورش کنی
تو خواستی و شد … خواستی و کسی بود که دستتو به گرمی فشرد
باور کن … آره … تو همونی … تو همون دنیا … ولی با یه فکر جدید … یه نگاه تازه … پس اتفاق افتاد … پیش به سوی قدم های بعد
بشنو ای همسفر من
نوزدهم دی ماه هزار و سیصد و نود خورشیدی