وب نوشت

وب نوشت های من

وب نوشت

وب نوشت های من

باور


گاهی وقتا باور کردن سخت ترین کار می شه … ولی باید باور کرد … باور کرد که اولین جرقه برای باور زده شد

باور کرد تموم شده همه ی بی خردی ها … فکرای پوچ … آینده ای که هرگز وجود نداشت

گاهی وقتا باور کردنِ فرار از اون همه گذشته تلخ سخته … ولی فقط کافیه حسش کنی … وقتی اولین قدم رو برای رسیدن بهش پیمودی، می تونی باورش کنی

تو خواستی و شد … خواستی و کسی بود که دستتو به گرمی فشرد

باور کن … آره … تو همونی … تو همون دنیا … ولی با یه فکر جدید … یه نگاه تازه … پس اتفاق افتاد … پیش به سوی قدم های بعد


بشنو ای همسفر من 


نوزدهم دی ماه هزار و سیصد و نود خورشیدی

از روزی که رفتی

از روزی که رفتی دنیا چه قشنگه

این خونه پر از عطر گلای رنگارنگه

از روزی که رفتی جولون می ده آفتاب

شب تو آسمون دوباره پیداش می شه مهتاب


گام اول

ابتدا … آغاز … گام اول


همیشه عادت داریم برای شروع بگیم

به نام خدا

یکی بود یکی نبود


ولی این بار من می خوام بگم

به نام خدا

قصه ما به سر رسید … اما فرشته ما بخونش رسید 



 و اینگونه بود که وبنوشت به گام اول رسید … ادامه دارد



شانزده دی ماه هزار و سیصد نود خورشیدی